او به همکلاسیهایش گفته بود که اگر روزی خواستند من را بگیرند حتی اگر شده به قیمت جانم تمام شود، فرار میکنم. کابوس او تجاوز به دختران بازداشتی بود.
اما ماجرای آن روز چه بود؟ «هستی حسین پناهی» به همراه همکلاسیهایش روز قبل در خیابان شعار «زن زندگی آزادی» میدهند. آنها جلوی بانک ملی شهرشان (دهگلان) تصاویر خمینی و خامنهای را از کتابهای خود پاره میکنند. روز بعد دانشآموزان در مدرسه شعار میدهند. هستی حسین پناهی آنجا چند سیلی از نیروهای حراستی آموزش و پرورش میخورد و در نهایت از مدرسه فرار میکند. تا ظهر که زمان بازگشت سرویسهای مدرسه است در خیابانها پرسه میزند و بعد میرود سوار سرویس بازگشت از مدرسه میشود. خانه او در روستای قروچای در پانزده کیلومتری دهگلان است.
در جاده نیروهای امنیتی که در تعقیب سرویس مدرسه بودند، از راننده میخواهند که بایستد. که همانجا این دختر از مینی بوس در حال حرکت بیرون میپرد.
خانواده او را برای عدم اطلاعرسانی تحت فشار هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر